پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مِثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کنایه از کوچ کردن و سفر کردن. (برهان) (انجمن آرا) (رشیدی) (ناظم الاطباء). سفر کردن. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : بنه بست زین کوی هفتاد راه به هفتم فلک برزده بارگاه. نظامی
کنایه از کوچ کردن و سفر کردن. (برهان) (انجمن آرا) (رشیدی) (ناظم الاطباء). سفر کردن. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : بنه بست زین کوی هفتاد راه به هفتم فلک برزده بارگاه. نظامی
سد کردن سوراخ. ترمیم کردن سر شکاف. مسدود کردن سوراخ و شکاف: مهدی آخرزمان شد کز درش رخنۀ آخرزمان بست آسمان. خاقانی. لیک نیارند به مکر و حیل بستن آن رخنه که آرد اجل. امیرخسرو دهلوی
سد کردن سوراخ. ترمیم کردن سر شکاف. مسدود کردن سوراخ و شکاف: مهدی آخرزمان شد کز درش رخنۀ آخرزمان بست آسمان. خاقانی. لیک نیارند به مکر و حیل بستن آن رخنه که آرد اجل. امیرخسرو دهلوی
غوزه کردن. قبه کردن خشخاش: افیون از این شهر (اسیوط) خیزد وآن خشخاش است که تخم او سیاه باشد. چون بلند شود و پیله بندد اورا بشکنند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 79)
غوزه کردن. قبه کردن خشخاش: افیون از این شهر (اسیوط) خیزد وآن خشخاش است که تخم او سیاه باشد. چون بلند شود و پیله بندد اورا بشکنند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 79)
دانه بستن خوشه و در خوشه، پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. (آنندراج). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن: فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار خوشه بندد دانۀ زنجیر در زندان ما. صائب. خوشۀ من دانه گر بندد دل پروانه است برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود. قاسم. اجراء، دانه بستن گیاه. اخلاع، دانه بستن خوشه. (منتهی الارب)
دانه بستن خوشه و در خوشه، پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. (آنندراج). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن: فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار خوشه بندد دانۀ زنجیر در زندان ما. صائب. خوشۀ من دانه گر بندد دل پروانه است برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود. قاسم. اجراء، دانه بستن گیاه. اخلاع، دانه بستن خوشه. (منتهی الارب)
سخت شدن پوست دست و پای و زانو یاپیشانی آدمی از بسیاری کار یا رفتن و یا سجده کردن و ستبر شدن زانو یا سینۀ شتر بعلت سائیدگی بزمین. کوره بستن. کبره بستن. رجوع به پینه شود: پینه بسته ست جفتۀ هردو بس که از حکه کون بکون زده اند. محسن وضیحی (از آنندراج). - مثل زانوی شتر پینه بستن، سخت پینه دار شدن
سخت شدن پوست دست و پای و زانو یاپیشانی آدمی از بسیاری کار یا رفتن و یا سجده کردن و ستبر شدن زانو یا سینۀ شتر بعلت سائیدگی بزمین. کوره بستن. کبره بستن. رجوع به پینه شود: پینه بسته ست جفتۀ هردو بس که از حکه کون بکون زده اند. محسن وضیحی (از آنندراج). - مثل زانوی شتر پینه بستن، سخت پینه دار شدن
انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن. خونخواهی کردن. کینه کشیدن. کینه خواستن: ز ایوان به دشت آمد افراسیاب همی کرد بر کینه جستن شتاب. فردوسی. کینه نجوید مگر از دوستان بر چه نهادی تو الهی بناش ؟ ناصرخسرو. هر آن کسی که همی کینه جست با تو به دل نه دیر، زود که بخت بدش پشیمان کرد. مسعودسعد. و رجوع به کینه خواستن و کینه کشیدن شود
انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن. خونخواهی کردن. کینه کشیدن. کینه خواستن: ز ایوان به دشت آمد افراسیاب همی کرد بر کینه جستن شتاب. فردوسی. کینه نجوید مگر از دوستان بر چه نهادی تو الهی بناش ؟ ناصرخسرو. هر آن کسی که همی کینه جست با تو به دل نه دیر، زود که بخت بدش پشیمان کرد. مسعودسعد. و رجوع به کینه خواستن و کینه کشیدن شود
ظاهر شدن پوسته ای نازک بر روی زخم، کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیا. ظاهر شدن پوسته ای نازک بر روی زخم، کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیا
ظاهر شدن پوسته ای نازک بر روی زخم، کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیا. ظاهر شدن پوسته ای نازک بر روی زخم، کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیا
نصب کردن خیمه از پارچه تنک و لطیف: (میدهد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب خ) (حافظ)، نصب کردن کله: (چون مهد خواهر تبریز بمدینه رسید شهر را آیین بستند و کله بستند)
نصب کردن خیمه از پارچه تنک و لطیف: (میدهد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب خ) (حافظ)، نصب کردن کله: (چون مهد خواهر تبریز بمدینه رسید شهر را آیین بستند و کله بستند)